جدول جو
جدول جو

معنی چراغپایه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

چراغپایه کردن
(اَ زَ لَ / لِ کَ دَ)
بلند کردن اسب دو دست خود را و بر روی دو پای ایستادن. چراغپا کردن.
فیل کشیدن اسب:
چراغپایه کند اسب کآتشی دارد
چو مرد آتشش از وی چراغپایه مجوی.
امیرخسرو (از مجموعۀ مترادفات).
براق همت والای تو بگرم روی
چراغپایه کنان بر سپهر جست بتاز.
امیرخسرو (از انجمن آرا).
رجوع به چراغ و چراغپا و چراغپایه و چراغپا کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ شَ / شِ گُ تَ)
بلند کردن اسب دو دست خود را و ایستادن بر روی دو پا. چراغپایه کردن اسب. میل کشیدن اسب یا استر و امثال آنها.
- امثال:
بز راچراغپا میکند.
رجوع به چراغپا و چراغپایه کردن شود
لغت نامه دهخدا